روزی روزگاری عابدی در کوهی دور از مردم به تنهایی زندگی میکرد و روزهای خود را به روزه و عبادت خداوند مشغول بود. شبها هم قرص نانی به دستش میرسید که نصف آن را برای شام میخورد و نصف دیگر را برای سحر نگه میداشت. به این ترتیب با قناعت زندگی خود را میگذراند و… ادامه خواندن داستان عابد کم صبر و سگ گرسنه
نویسنده: قصه دون
نورا و اتاق نیمه شب – بخش اول – حادثه ناگوار
قطار ریچموند – ویندسور با سرعت تمام حرکت میکرد. بدون اینکه برای تماشای مناظر اطرافش مکثی کند. گویا عجله داشت زودتر مسافرانش را زمین بگذارد و نفس راحتی بکشد. دختربچهای که داخل کوپه سوم کنار برادر کوچکترش نشسته بود با نگاهی نگران از پنجره قطار به بیرون خیره شده بود. مسیر برایش آشنا بود. از… ادامه خواندن نورا و اتاق نیمه شب – بخش اول – حادثه ناگوار
داستان ترس هرمز – از گلستان سعدی
از هرمز، پادشاه ساسانی پرسیدند: از وزیران پدرت چه خطا و اشتباهی دیدی که دستور دادی آنها را زندانی کنند؟ هرمز جواب داد: هیچ خطایی ندیدم. اما دیدم در دلشان از من بسیار میترسند و به وفاداری من اعتماد کامل ندارند. ترسیدم به خاطر اینکه میترسند به آنها آسیبی برسانم خودشان پیش دستی کنند و… ادامه خواندن داستان ترس هرمز – از گلستان سعدی
انشا در مورد فصل پاییز
انشاء اول درباره پاییز مناسب پایه های ابتدایی فصل پاییز یکی از زیباترین فصلهای سال است. پاییز از ماه مهر شروع میشود و مثل فصلهای دیگر سال سه ماه دارد. پس از ماه مهر، ماه آبان و ماه آذر میآیند که همه در فصل پاییز هستند. این فصل تا آخر ماه آذر ادامه دارد. فصل… ادامه خواندن انشا در مورد فصل پاییز
انشا در مورد دوستی و انتخاب دوست خوب
مقدمه انشا درباره دوستی دوستی یکی از زیباترین و مهمترین روابط بین انسانها است که با موضوعاتی مثل عشق، احترام، همدلی، همفکری و همراهی گره خورده است. دوست داشتن و دوستی یک موضوع بسیار جالب است که میتوان در مورد آن مطالب بسیاری گفت. مثلاً میتوان در مورد انواع دوستی، شرایط دوستی، فواید دوستی، مشکلات… ادامه خواندن انشا در مورد دوستی و انتخاب دوست خوب
داستان رضایت حسود – از گلستان سعدی
فرزند فرمانده لشکری را در سرای اغلمش (نام یکی از پادشاهان ایرانی) دیدم که فهم و عقل و هوشیاری فراوانی داشت و از همان دوران کودکی آثار بزرگی در پیشانی او آشکار بود. او به خاطر زیبایی ظاهری و باطنی که داشت مورد توجه پادشاه قرار میگیرد. چنان که توانایی و قدرت به فضایل است نه… ادامه خواندن داستان رضایت حسود – از گلستان سعدی
داستان چهره دیگر نامهربانی
شب بدی رو گذرونده بودم. صبح هم با یه کابوس وحشتناک از خواب پریده بودم. بهتر از این نمیشد. حتی نور خورشید که از پنجره با شدت عجیبی روی صورتم میتابید تصمیم گرفته بود برای امروزم سنگ تموم بگذاره. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا بعد از یه شب مزخرف، یه… ادامه خواندن داستان چهره دیگر نامهربانی
داستان پسر کوتاه پادشاه – از گلستان سعدی
پادشاهی بود که یکی از فرزندانش کوتاه قد بود و برادران دیگر برخلاف او بلند قد و دارای چهره ای زیبا بودند. پدر نیز با بیمیلی به پسر کوتاه قامتش نگاه میکرد و او را پست و حقیر میدانست. پسر با هوشیاری و زیرکی سعی میکند چشم دل پدر را بیدار کند و میگوید: ای… ادامه خواندن داستان پسر کوتاه پادشاه – از گلستان سعدی
قصه مرغی که تخم های عجیب و غریب میگذاشت
روزی روزگاری در یک مزرعه بزرگ، حیوانات مختلف با خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکردند. بین آنها مرغی به نام رُزی بود که تخم های متفاوتی میگذاشت. تخمهای رزی به جای سفید، زرد رنگ بودند! رزی هر وقت از خواب بیدار میشد به این امید که تخم معمولی گذاشته باشد اطرافش را زیر و… ادامه خواندن قصه مرغی که تخم های عجیب و غریب میگذاشت
ماجرای چهار مرد و انگور – از مثنوی معنوی
مردی به چهار نفر یک درهم پول میدهد. اولی که فارسی زبان بود میگوید من با این یک درهم انگور میخرم. دیگری که عرب زبان بود گفت نه ای دغل کار؛ من عنب میخواهم نه انگور. سومی که ترک زبان بود گفت: من عنب نمیخواهم، اُزُم میخواهم. چهارمی هم که رومی بود گفت: این گفتگو… ادامه خواندن ماجرای چهار مرد و انگور – از مثنوی معنوی