داستان اشک یتیم و تاج پادشاه

داستان اشک یتیم و تاج پادشاه برگرفته از دیوان اشعار پروین اعتصامی است و توسط قصه دون به متن ساده و زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی پادشاهی از مسیری عبور می‌کرد. با دیدن پادشاه از هر کوچه و پشت بام فریاد شادی و خوشحالی مردم بلند می‌شد. در آن میان کودک یتیمی به جواهر روی تاج پادشاه اشاره… ادامه خواندن داستان اشک یتیم و تاج پادشاه

داستان نکوهش بیجا – از دیوان پروین اعتصامی

روزی سیری، به پیازی با زبان طعنه و سرزنش می‌گوید: توی بیچاره چقدر بد بو هستی! پیاز در پاسخ به سیر می‌گوید: تو از عیب خودت بی‌خبر هستی وگرنه به دنبال عیب دیگران نبودی. پیاز ادامه می‌دهد: صحبت کردن در مورد ظاهر زشت دیگران باعث نمی‌شود خودت زیبا شوی. تو فکر می‌کنی خودت شاخه گلی… ادامه خواندن داستان نکوهش بیجا – از دیوان پروین اعتصامی