-
نورا و اتاق نیمه شب – بخش پنجم – بانوی تازه
تاد آن شب هم مثل شب قبل خیلی زود به خواب رفت. بازی با اسباب بازیهای جدیدش حسابی او را خسته کرده بود. طوری که برای شنیدن قصه های کتابی که از نورا قول خواندنش را گرفته بود هم بیدار نماند. نورا آن شب در رختخواب به عمه لیزا فکر میکرد. چرا عمه لیزا اجازه……
-
نورا و اتاق نیمه شب – بخش چهارم – اتاق عمه لیزا
– نورا بلند شو دیگه. نورا به زحمت چشمهایش را باز کرد. – چیه؟ بگذار بخوابم تاد. – گشنمه. در باز نمیشه. نورا که نیمه خواب بود تازه یادش افتاد دیشب در را قفل کرده است. خوشبختانه هیچ خبری از غریبهها نشده بود. تمام شب تا نزدیکیهای سپیده دم خواب به چشم نورا نیامده بود.……
-
داستان نگرانی شیطان از توبه
داستان نگرانی شیطان از توبه براساس حکایتی از کتاب موش و گربه شیخ بهایی است. آنچه در ادامه این مطلب میخوانید بازنویسی ساده و امروزی این حکایت توسط قصه دون است. زمانی که آیه توبه بر پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، ابلیس از آن با خبر شد.……
-
داستان زاهد دو رو
داستان زاهد دو رو برگرفته از حکایت ششم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی مرد پرهیزگاری برای مهمانی به کاخ پادشاهی میرود. هنگام خوردن غذا، مرد پرهیزگار برای حفظ ظاهر از آن مقداری که دلش میخواست کمتر غذا خورد. هنگام نماز هم بیش از آن چیزی که عادت همیشگیاش بود……
-
نورا و اتاق نیمه شب – بخش سوم – صداها
برای شام همه خانواده دور هم جمع شده بودند: عمه شارلوت، 45 ساله با همسر و پسر جوانش. خاله آملیا، خاله کوچک نورا و تاد که 38 ساله بود همراه با همسرش، پسرش که همسن نورا بود و دختر کوچکش که چهار ساله بود. خاله ایزابلا، خاله بزرگ بچه ها حدودا 50 ساله بود، هرگز……
-
داستان خجالت از خوبان در روز قیامت
داستان خجالت از خوبان در روز قیامت برگرفته از حکایت سوم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی عبدالقادر گیلانی را در نزدیکی خانه خدا دیدند که صورتش را روی خاک و سنگریزه گذاشته شده و با خداوند اینگونه راز و نیاز میکند: ای خداوند مرا ببخش. اما اگر به……
-
داستان حیوان خانگی عجیب
کلید رو توی در چرخوندم. حتما شما هم وقتی کلید رو توی در خونه خودتون میچرخونید و در رو باز میکنید انتظار دارید همون چیزی رو ببینید که هر روز میدیدید. من هم همین انتظار رو داشتم. اما وقتی در رو باز کردم چشمام کاملا گرد شدند. همه جا بهم ریخته بود و میز وسط……