داستان عابد عیب جو

داستان عابد عیب جو برگرفته از حکایت هفتم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. به یاد می‌آورم در دوران کودکی اهل عبادت و شب زنده داری بودم و نسبت به پرهیزگاری و پارسایی حریص و طمعکار بودم. شبی در کنار پدر مشغول عبادت بودم. تمام طول شب حتی لحظه ای نخوابیده… ادامه خواندن داستان عابد عیب جو

داستان نگرانی شیطان از توبه

داستان نگرانی شیطان از توبه براساس حکایتی از کتاب موش و گربه شیخ بهایی است. آنچه در ادامه این مطلب می‌خوانید بازنویسی ساده و امروزی این حکایت توسط قصه دون است. زمانی که آیه توبه بر پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد، ابلیس از آن با خبر شد.… ادامه خواندن داستان نگرانی شیطان از توبه

داستان زاهد دو رو

داستان زاهد دو رو برگرفته از حکایت ششم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی مرد پرهیزگاری برای مهمانی به کاخ پادشاهی می‌رود. هنگام خوردن غذا، مرد پرهیزگار برای حفظ ظاهر از آن مقداری که دلش می‌خواست کمتر غذا خورد. هنگام نماز هم بیش از آن چیزی که عادت همیشگی‌اش بود… ادامه خواندن داستان زاهد دو رو

داستان خجالت از خوبان در روز قیامت

داستان خجالت از خوبان در روز قیامت برگرفته از حکایت سوم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی عبدالقادر گیلانی را در نزدیکی خانه خدا دیدند که صورتش را روی خاک و سنگریزه گذاشته شده و با خداوند اینگونه راز و نیاز می‌کند: ای خداوند مرا ببخش. اما اگر به… ادامه خواندن داستان خجالت از خوبان در روز قیامت

داستان حیوان خانگی عجیب

کلید رو توی در چرخوندم. حتما شما هم وقتی کلید رو توی در خونه خودتون می‌چرخونید و در رو باز می‌کنید انتظار دارید همون چیزی رو ببینید که هر روز می‌دیدید. من هم همین انتظار رو داشتم. اما وقتی در رو باز کردم چشمام کاملا گرد شدند. همه جا بهم ریخته بود و میز وسط… ادامه خواندن داستان حیوان خانگی عجیب

داستان پادشاه خسیس

داستان پادشاه خسیس برگرفته از حکایت چهاردهم باب اول گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. پادشاهی نسبت به وضعیت مملکت چندان توجهی نمی‌کرد و دستمزد کافی به سربازان و لشکریان نمی‌داد. تا اینکه دشمن قدرتمندی به کشور حمله کرد. لشکریان هم که از وضع خود راضی نبودند همگی از مقابله با دشمن خودداری… ادامه خواندن داستان پادشاه خسیس

داستان مارگیر و دزد مار

روزی مارگیری که دزدی ناشی هم بود ماری را که توسط مارگیر دیگری به دام افتاده بود می‌دزدد و پا به فرار می‌گذارد. دزد از اینکه توانسته بود مار را مفت و مسلم بدزدد خوشحال بود. اما بشنوید از صاحب مار که غمگین از دزدیده شدن مار، دست به دعا برمی‌دارد و از خدا می‌خواهد… ادامه خواندن داستان مارگیر و دزد مار

داستان مردی که سی سال بر قبر خود گریه می‌کرد!

روزی به اویس قرنی گفتند: مردی در این نزدیکی‌هاست که سی سال پیش قبری برای خود کنده، کفن خود را آماده کرده و از آن روز تا به حال کنار قبر گریه و زاری می‌کند. نه شب آرام می‌گیرد و نه روز. اویس می‌خواهد او را پیش آن مرد ببرند. وقتی اویس را نزد او… ادامه خواندن داستان مردی که سی سال بر قبر خود گریه می‌کرد!

داستان تلافی ظلم

روزی مردم آزاری که صاحب مقامی در سپاه پادشاه بود با سنگ به سر درویش بی گناهی می‌زند. بیچاره درویش به خاطر جایگاهی که آن مردم‌آزار داشت کاری از دستش ساخته نبود.

داستان پادشاه ظالم و بهترین عبادت

روزی پادشاهی بی انصاف از فردی پرهیزگار و خداترس پرسید: در میان عبادت ها کدام عبادت بهتر و پسندیده تر است. پرهیزگار گفت: بهترین عبادت برای تو خوابیدن در نیمه روز است تا مردم برای مدت کوتاهی هم که شده از آزار و ظلم تو راحت باشند. ظالمی را دیدم که نیمه های روز خوابیده… ادامه خواندن داستان پادشاه ظالم و بهترین عبادت