داستان خجالت از خوبان در روز قیامت

داستان خجالت از خوبان در روز قیامت برگرفته از حکایت سوم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی عبدالقادر گیلانی را در نزدیکی خانه خدا دیدند که صورتش را روی خاک و سنگریزه گذاشته شده و با خداوند اینگونه راز و نیاز می‌کند: ای خداوند مرا ببخش. اما اگر به… ادامه خواندن داستان خجالت از خوبان در روز قیامت