داستان مردی که سی سال بر قبر خود گریه می‌کرد!

داستان مردی که سی سال بر قبر خود گریه می‌کرد! برگرفته از تذکره الاولیا عطار نیشابوری

روزی به اویس قرنی گفتند: مردی در این نزدیکی‌هاست که سی سال پیش قبری برای خود کنده، کفن خود را آماده کرده و از آن روز تا به حال کنار قبر گریه و زاری می‌کند. نه شب آرام می‌گیرد و نه روز.

اویس می‌خواهد او را پیش آن مرد ببرند. وقتی اویس را نزد او می‌برند مردی را می‌بیند که چهره اش به خاطر گریه و ناله زرد شده و چشم‌هایش از شدت ضعف در حدقه فرورفته بود. در یک کلام جز پوست و استخوان چیزی از مرد باقی نمانده بود.

اویس گفت: ای مرد، سی سال است قبر و کفن، تو را از خدایت دور کرده است، گویا این قبر و کفن به خدای تو تبدیل شده‌اند. مرد با شنیدن سخنان اویس از اشتباه خود آگاه شد و از شدت ناراحتی فریادی زد و در قبر خود افتاد و جان داد.

عطار در ادامه این حکایت زیبا در تذکرة الاولیاء می‌گوید: اگر قبر و کفن هم می‌تواند پرده‌ای باشد که مانع از رسیدن به خدا می‌شود پس ببینید برای دیگران چه پرده ها و موانع متنوع دیگری وجود دارد که انسان را از پرداختن به خدا و عبادت او بازمی‌دارد.

داستان مردی که سی سال بر قبر خود گریه می‌کرد! برگرفته از تذکرة الاولیاء اثر عطار نیشابوری است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است.

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *