داستان دزدی از خانه دوست

داستان دزدی از خانه دوست برگرفته از حکایت چهاردهم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی فرد نیازمندی گلیمی را از خانه دوستش دزدید. پادشاه که از موضوع باخبر شد دستور داد دست دزد را قطع کنند. صاحب گلیم به پادشاه گفت: من او را بخشیدم با او کاری نداشته باشید.… ادامه خواندن داستان دزدی از خانه دوست

انشا در مورد وطن و میهن

در این مطلب چند انشا در مورد وطن و میهن برای پایه های دبستان (یا ابتدایی) و متوسطه (راهنمایی و دبیرستان) برای شما آماده کرده‌ایم. امیدواریم این مطلب در ارائه ایده های مناسب نگارش به شما کمک کند. انشا درباره وطن برای پایه های دبستان یا ابتدایی مقدمه انشا وطن یا میهن جایی است که… ادامه خواندن انشا در مورد وطن و میهن

انشا در مورد خدای مهربان

در این مطلب چند انشا در مورد خدای مهربان برای پایه های دبستان (یا ابتدایی) و متوسطه (راهنمایی و دبیرستان) برای شما آماده کرده‌ایم. امیدواریم این مطلب در ارائه ایده های مناسب نگارش به شما کمک کند. انشا درباره خدای مهربان برای پایه های دبستان یا ابتدایی مقدمه خدای مهربان همان خدایی است که ما… ادامه خواندن انشا در مورد خدای مهربان

قصه کودکانه سارا و احترام به بزرگترها

روزی سارا همراه مادربزرگش به بازار محله رفته بود تا برای خرید به او کمک کند. سارا وقتی از کنار یک مغازه رد می‌شد عروسک قشنگی دید و به مادربزرگش گفت: مامان بزرگ من اون عروسک رو می‌خوام. میشه برام بخرید؟ مادربزرگ سارا با لبخندی گفت: سارا جان، الآن پول کافی برای خرید عروسک ندارم.… ادامه خواندن قصه کودکانه سارا و احترام به بزرگترها

انشا در مورد دوستی و انتخاب دوست خوب

مقدمه انشا درباره دوستی دوستی یکی از زیباترین و مهمترین روابط بین انسان‌ها است که با موضوعاتی مثل عشق، احترام، همدلی، همفکری و همراهی گره خورده است. دوست داشتن و دوستی یک موضوع بسیار جالب است که می‌توان در مورد آن مطالب بسیاری گفت. مثلاً می‌توان در مورد انواع دوستی، شرایط دوستی، فواید دوستی، مشکلات… ادامه خواندن انشا در مورد دوستی و انتخاب دوست خوب

قصه مرغی که تخم های عجیب و غریب می‌گذاشت

روزی روزگاری در یک مزرعه بزرگ، حیوانات مختلف با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کردند. بین آن‌ها مرغی به نام رُزی بود که تخم های متفاوتی می‌گذاشت. تخم‌های رزی به جای سفید، زرد رنگ بودند! رزی هر وقت از خواب بیدار می‌شد به این امید که تخم معمولی گذاشته باشد اطرافش را زیر و… ادامه خواندن قصه مرغی که تخم های عجیب و غریب می‌گذاشت

قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز

روزی روزگاری در یک مزرعه سرسبز، سبزیجات مختلفی در صلح و شادی زندگی می‌کردند. فرمانروای این مزرعه، هویج مهربان، پر تلاش و بخشنده ای به نام شاه هویج بود. شاه هویج هر روز صبح زود از خواب بلند می‌شد و به سبزیجات مزرعه سر می‌زد. او دلش می‌خواست مطمئن شود همه سبزیجات، قوی و سالم… ادامه خواندن قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز