روزی مارگیری که دزدی ناشی هم بود ماری را که توسط مارگیر دیگری به دام افتاده بود میدزدد و پا به فرار میگذارد. دزد از اینکه توانسته بود مار را مفت و مسلم بدزدد خوشحال بود. اما بشنوید از صاحب مار که غمگین از دزدیده شدن مار، دست به دعا برمیدارد و از خدا میخواهد… ادامه خواندن داستان مارگیر و دزد مار
برچسب: دعا
داستان دعای درویش در حق حاکم
در زمان حکومت حجاج بن یوسف ثقفی، به او خبر دادند درویشی در بغداد زندگی میکند که دعاهایش برآورده میشوند. حجاج دستور داد او را به حضورش آوردند و از او خواست دعای خیری در حقش کند. درویش دست به دعا بلند کرد و گفت: خدایا جان او را بگیر. حجاج با ناراحتی پرسید: این… ادامه خواندن داستان دعای درویش در حق حاکم