قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز

روزی روزگاری در یک مزرعه سرسبز، سبزیجات مختلفی در صلح و شادی زندگی می‌کردند. فرمانروای این مزرعه، هویج مهربان، پر تلاش و بخشنده ای به نام شاه هویج بود. شاه هویج هر روز صبح زود از خواب بلند می‌شد و به سبزیجات مزرعه سر می‌زد. او دلش می‌خواست مطمئن شود همه سبزیجات، قوی و سالم… ادامه خواندن قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز

قصه کمک خرس کوچولو

روزی روزگاری خرس کوچکی به نام بنی با خانواده اش در یک جنگل سرسبز زندگی می‌کردند. بنی همیشه دلش می‌خواست به دیگران کمک کند و خرس مفیدی باشد. یک روز، بنی دوستش خرگوش را در جنگل دید که تلاش می‌کرد سبد سنگینی پر از هویج را به خانه‌اش ببرد. بنی می‌خواست به دوستش کمک کند… ادامه خواندن قصه کمک خرس کوچولو