داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی

داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی از گلستان سعدی

داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی برگرفته از حکایت شانزدهم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است.


مرد نیکی پادشاهی را در خواب می‌بیند که پس از مرگ به بهشت رفته و پرهیزکاری را می‌بیند که به جهنم رفته است.

مرد دلیل رسیدن پادشاه به این مرتبه در بهشت و همچنین دلیل وضعیت ناخوشایند پرهیزکار را می‌پرسد. چرا که مردم برخلاف آن انتظار دارند پادشاه کسی باشد که به جهنم می‌رود و پرهیزکار به بهشت برود.

پاسخ می‌آید این پادشاه به دلیل ارادت و علاقه‌ای که نسبت به نیازمندان داشت به بهشت رفته است و این پرهیزکار به دلیل نزدیکی و همنشینی با پادشاهان به جهنم رفته است.

در پایان، سعدی اینگونه پند می‌دهد که: این ظاهر و لباس نیست که اهمیت دارد بلکه باید خود را از اعمال ناپسند دور نگه داشت و رفتار نیکان را الگو قرار داد.

متن اصلی داستان از گلستان سعدی

یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ.

پرسید که موجب درجات این چیست و سبب درکات آن؟ که مردم به خلاف این معتقد بودند.

ندا آمد که این پادشه به ارادت درویشان به بهشت اندر است و این پارسا به تقرب پادشاهان در دوزخ.

دلقت به چه کار آید و مسحی و مرقع / خود را ز عمل‌های نکوهیده بری دار

حاجت به کلاه برکی داشتنت نیست / درویش‌صفت باش و کلاه تتری دار

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *