داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی

داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی برگرفته از حکایت شانزدهم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. مرد نیکی پادشاهی را در خواب می‌بیند که پس از مرگ به بهشت رفته و پرهیزکاری را می‌بیند که به جهنم رفته است. مرد دلیل رسیدن پادشاه به این مرتبه در بهشت و همچنین دلیل… ادامه خواندن داستان پادشاه بهشتی و پرهیزکار جهنمی

داستان تلافی ظلم

روزی مردم آزاری که صاحب مقامی در سپاه پادشاه بود با سنگ به سر درویش بی گناهی می‌زند. بیچاره درویش به خاطر جایگاهی که آن مردم‌آزار داشت کاری از دستش ساخته نبود.

داستان دعای درویش در حق حاکم

در زمان حکومت حجاج بن یوسف ثقفی، به او خبر دادند درویشی در بغداد زندگی می‌کند که دعاهایش برآورده می‌شوند. حجاج دستور داد او را به حضورش آوردند و از او خواست دعای خیری در حقش کند. درویش دست به دعا بلند کرد و گفت: خدایا جان او را بگیر. حجاج با ناراحتی پرسید: این… ادامه خواندن داستان دعای درویش در حق حاکم

داستان چشم سالم سلطان – از گلستان سعدی

متن حکایت به زبان ساده امروزی یکی از پادشاهان خراسان در خواب، محمود سبکتگین (سلطان محمود غزنوی) را می‌بیند که تمام بدنش متلاشی شده و از هم فروریخته است. اما چشم‌هایش همچنان در کاسه چشم سالم مانده بود و به اطراف نگاه می‌کرد. پادشاه از خوابی که دیده بود شگفت زده می‌شود و حکیمان و… ادامه خواندن داستان چشم سالم سلطان – از گلستان سعدی