داستان عابد ریاکار و داروی سمی برگرفته از حکایت هجدهم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی پادشاهی از مرد عابد و پرهیزکاری خواست پیش او برود. مرد عابد با خود فکر کرد بهتر است دارویی بخورم تا ضعیف شوم و به این ترتیب پادشاه با دیدن ظاهر لاغر و نحیفم،… ادامه خواندن داستان عابد ریاکار و داروی سمی