داستان دزدی از خانه دوست

داستان دزدی از خانه دوست برگرفته از حکایت چهاردهم باب دوم گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. روزی فرد نیازمندی گلیمی را از خانه دوستش دزدید. پادشاه که از موضوع باخبر شد دستور داد دست دزد را قطع کنند. صاحب گلیم به پادشاه گفت: من او را بخشیدم با او کاری نداشته باشید.… ادامه خواندن داستان دزدی از خانه دوست

قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز

روزی روزگاری در یک مزرعه سرسبز، سبزیجات مختلفی در صلح و شادی زندگی می‌کردند. فرمانروای این مزرعه، هویج مهربان، پر تلاش و بخشنده ای به نام شاه هویج بود. شاه هویج هر روز صبح زود از خواب بلند می‌شد و به سبزیجات مزرعه سر می‌زد. او دلش می‌خواست مطمئن شود همه سبزیجات، قوی و سالم… ادامه خواندن قصه شاه هویج و مزرعه سرسبز