متن حکایت به زبان ساده امروزی
یکی از پادشاهان خراسان در خواب، محمود سبکتگین (سلطان محمود غزنوی) را میبیند که تمام بدنش متلاشی شده و از هم فروریخته است. اما چشمهایش همچنان در کاسه چشم سالم مانده بود و به اطراف نگاه میکرد.
پادشاه از خوابی که دیده بود شگفت زده میشود و حکیمان و دانایان علم تعبیر خواب را فرامیخواند. اما هیچ کدام نمیتوانند خواب پادشاه را تعبیر کنند. تا اینکه خبر به گوش درویشی (فقیری) میرسد. درویش خواب را چنین تعبیر میکند که دلیل سالم ماندن چشمهای سلطان محمود غزنوی اینست که هنوز نگران پادشاهی و سرزمین تحت حکومتش است که اکنون به دست دیگران افتاده است…
داستان چشم سالم سلطان برگرفته از حکایت دوم باب اول گلستان سعدی است و توسط قصه دون به زبان روان امروزی برگردانده شده است. سعدی در پایان این حکایت یادآور میشود تنها نیکوکاری و انجام کار نیک است که میتواند نام و یاد انسان را زنده نگه دارد و افراد بسیاری در طول تاریخ وجود داشتهاند که با وجود شهرت فراوان پس از مرگ هیچ نامی از آنها باقی نمانده است.
متن اصلی این داستان را در ادامه میخوانید:
متن اصلی حکایت چشم سالم سلطان در گلستان سعدی
یکی از ملوک خراسان محمود سبکتگین را به خواب چنان دید که جمله وجود او ریخته بود و خاک شده مگر چشمان او که همچنان در چشم خانه همیگردید و نظر میکرد. سایر حکما از تأویل این فرو ماندند مگر درویشی که به جای آورد و گفت: هنوز نگران است که ملکش با دگران است.
بس نامور به زیر زمین دفن کردهاند / کز هستیش به روی زمین بر نشان نماند
وآن پیر لاشه را که سپردند زیر گل / خاکش چنان بخورد کزو استخوان نماند
زندهست نام فرّخ نوشیروان به خیر / گر چه بسی گذشت که نوشیروان نماند
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ بر آید: فلان نماند